امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰

باد نوروز چو دنباله جان ما داشت

دل ما را اثری بوی کسی شیدا داشت

از کجا گشت پدید، این همه خوبان، یارب

آسمان، این چه بلا بود که بهر ما داشت؟

عشق بنشست به جان، خانه دل کرد خراب

که من سوخته را بر سر این سودا داشت؟

خلق گویند که گر جانت به کار است، مبین

چه کنم چون نتوانم دل خود بر جا داشت

نرود باغ، کزان دیده که دیدت خسرو

نتواند به گل و لاله نازیبا داشت