امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹

فتنه اهل نظر چون به جهان طلعت اوست

نظر عاشق شیدا همه بر صورت اوست

عشق آن روی بلایی و منش می طلبم

هر که را معرفتی هست، بلا نعمت اوست

باغبان، سرو سهی را مکن از باغ روان

کاین نظرهای خلایق همه بر قامت اوست

هوس زاهد بیچاره بهشت است و نعیم

طلب عاشق شیدا همگی رحمت اوست

بر در پیر مغان رفتم و جستم نظری

این همه بخشش، ازان یک نظر همت اوست

خسرو از خاک کف پای بتان گشت، چه باک

هر که در کوی بتان خاک شود همت اوست