صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۱۱

هرگز کسی ز قافله دل نشان ندید

یک آفریده آتش این کاروان ندید

چون سرو، خام آمد و خام از چمن گذشت

نخلی که انقلاب بهار و خزان ندید