صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۲۹

رهنوردی که مدارش به توکل گذرد

گر قدم بر سر دریا نهد از پل گذرد

کی به فکر خس و خاشاک من افتد برقی

کز سیه خانه لیلی به تغافل گذرد