صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۹۴

همان خشک است مژگان گر به خوناب دگر غلتد

نگردد رشته تر چندان که در آب گهر غلتد

که بیرون می‌دهد راز گلوسوز محبت را؟

عجب دارم ز دست رعشه‌داران این گهر غلتد