صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۳۳

ازان فرهاد دایم جای در کوه و کمر دارد

که از هر لاله نقش پای گلگون در نظر دارد

دلم از فکر مژگانش نمی آید برون صائب

همیشه خون گرم من جدل با نیشتر دارد