صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۵۳

هستی نماند و در سر پوچ آرزو بجاست

می شد تمام و نکهت او در کدو بجاست

دخل جهان سفله نگردد به خرج کم

چندان که می برند به خاک آرزو بجاست