صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۹

غم روزی نخورد هر که دلش آزاده است

روزی اهل تو کل همه جا آماده است

جان روشن ندهد تن به کدورت، چه کند

تیرگی لازمه آب حیات افتاده است