صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۴

ازان پیوسته می لرزد دل از پاس قدم ما را

که ناموس سپاهی هست بر سر چون علم ما را

شکست دشمن عاجز دلی از سنگ می خواهد

وگرنه نیست از خار ملامت پای کم ما را