صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۱۱

در رکاب برق دارد پای ،ایام نشاط

دربهار از کف مده چون شاخ گل جام نشاط

پیش هرکس پنبه غفلت برون آرد ز گوش

دربهار آوازه رعدست پیغام نشاط

خنده برق است بر خوشوقتی گردون دلیل

سایه ابرست بر روی زمین دام نشاط

نعل ایام بهاران است درآتش ز برق

از گرانخوابی مشو غافل ز هنگام نشاط

توبه در آغاز عمر از نقل و می کردن خطاست

سعی کن تا هست فرصت در سرانجام نشاط

همچو شبنم، تا زبرگ عیش لبریزست باغ

دیده خود آب ده ازروی گلفام نشاط

خنده رویان صیقل آیینه یکدیگرند

خوش بود درموسم گل گردش جام نشاط

نوش و نیش عالم امکان به هم آمیخته است

می شود از تلخی می،شکرین کام نشاط

وقت ساقی خوش که در یک دم کند ماه تمام

از می روشن هلال جام را شام نشاط

چاره نبود حسن کامل را ز نیل چشم زخم

از شب آدینه باشد نیل ایام نشاط

در دل ساده است عیش عالم ایجاد فرش

جامه بی نقش باید بهر احرام نشاط

گرم کن هنگامه افسردگان خاک را

تا سرت گرم است چون خورشید از جام نشاط

تا سلیمان زمان صائب به تخت جم نشست

کامرانی را زسر بگرفت ایام نشاط