ای هرنظر خیال ترا منزل دگر
وز هرنفس به کوی تو راه دل دگر
جویای عشق باش که جز دردوداغ عشق
نخل حیات را نبود حاصل دگر
در غیرتم زگریه که مغرورعشق راست
هرقطره اشگ ،عاشق خونین دل دگر
بیرون مرو ز خویش که آن چشم شوخ را
جز پرده های دل نبود محمل دگر
سیلاب اگر به خانه این غافلان فتد
گیرند گل درآب پی منزل دگر
گردن مکش که نیست درین باغ سرو را
جز عقده های مشکل خود حاصل دگر
برهرکه درمقام رضا قطره می زند
هرموج از این محیط بود ساحل دگر
دل بسته ام به پرتوشمعی که هرنفس
درروزن دگربود ومحفل دگر
خوش باش باغباردل وآب چشم خویش
کامروز فیض نیست درآب وگل دگر
غافل مشوزحق که کشیده است هرطرف
موج سراب، سلسله باطل دگر
دل درجهان مبند که بیرون زنه سپهر
آراستند بهرتوسرمنزل دگر
صائب به گریه کوش کن در زیر خاک نیست
جز قطره های اشک چراغ دل دگر