صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۱۲

یارب مرا زپوتو منت نگاه دار

شمع مرا ز دست حمایت نگاه دار

عاجز بود ز حفظ عنان دست رعشه دار

وقت شباب دامن فرصت نگاه دار

نشتر ز خون مرده گرانی نمی برد

از غافلان زبان نصیحت نگاه دار

چشم طمع به نعمت الوان مکن سیاه

زنهار آبروی قناعت نگاه دار

چون کودکان مکن به تماشا نگاه صرف

این رشته بهر گوهر عبرت نگاه دار

دولت ز دست بسته شود پای دررکاب

با دست باز دامن دولت نگاه دار

در قسمت خدای جهان حیف و میل نیست

ای بی ادب زبان شکایت نگاه دار

درزندگی به خواب مکن صرف عمر خویش

از بهر گور خواب فراغت نگاه دار

غافل مشو ز پاس پریخانه حضور

دل راز چار موجه کثرت نگاه دار

منصور سر به باد ز افشای راز داد

صائب زبان ز راز حقیقت نگاه دار