صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۹۳

اگر چه چهره بود بی نقاب روشنتر

شود عذار بتان از حجاب روشنتر

ز لفظ، معنی نازک برهنه تر گردد

رخ لطیف تو شد از نقاب روشنتر

بجز عرق که کند گل زروی یار، که دید

ستاره ای که بود ز آفتاب روشنتر؟

صفای روی تو از خط سبز افزون شد

که در بهار بود ماهتاب روشنتر

سیاه گشت ز پیری روان روشن من

اگر چه فصل خزان است آب روشنتر

ز گریه گفتم گردد دلم خنک، غافل

که گردد آتش از اشک کباب روشنتر

شود فزون ز نگین خانه آب و رنگ گهر

که در پیاله نماید شراب روشنتر