بیشتر دست سبکباران به منزل میرسد
کف به اندک سعیی از دریا به ساحل میرسد
تا نظر بر غیر داری، دوری از درگاه حق
پی چو گم شد راهرو اینجا به منزل میرسد
بیپروبالی است در راه طریقت بال و پر
کشتی بیبادبان اینجا به ساحل میرسد
نیست از دنیا خبر از خویش بیرون رفته را
کی به این دیوانه آواز سلاسل میرسد؟
ناله من دور گرد محفل قرب است و بس
ورنه آواز جرس گاهی به محمل میرسد
شد گوارا مرگ تلخ از ناگواریهای دهر
حقپرستان را مدد دایم ز باطل میرسد
شوخی لیلی گذشته است از بیابان طلب
تا غبار هستی مجنون به محمل میرسد
غفلت ما کار بر ابلیس آسان کرده است
صیدبندان را مدد از صید غافل میرسد
خون مرغان چمن را بیغمی افسرده است
نغمهای گاهی به گوش از مرغ بسمل میرسد
خون صید لاغر ما قابل اقبال نیست
خونبهایی هست اگر ما را، به قاتل میرسد
گر چنین آرند بر زلفش گرفتاران هجوم
رشتهای چون سبحه از زلفش به صددل میرسد
گرچه ما را طالع بزم شراب یار نیست
از برون بوی کباب ما به محفل میرسد
بر سر چاه زنخدان ماه کنعان مرا
کاروان تازهای هردم ز بابل میرسد
صید فربه میشود نازکخیالان را نصیب
روزی ماه نو از خورشید کامل میرسد
بیش میخواهد ز قسمت، ورنه از خوان نصیب
آنچه در کارست بیزحمت به سایل میرسد
هرکه را آزادگی صائب ولی نعمت شود
چون صنوبر با تهیدستی به صد دل میرسد