صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۳۷

بادپیمایی مسلسل همچو آب از بهر چیست؟

می رود عمر سبکرو، این شتاب از بهر چیست؟

روی گرداندن ز ما ای آفتاب از بهر چیست؟

اینقدر از سایه خود اجتناب از بهر چیست؟

ما اگر شایسته لطف نمایان نیستیم

خشم و ناز و رنجش بیجا، عتاب از بهر چیست؟

قسمت ما از تو چون چشم پر آبی بیش نیست

روی پوشیدن ز ما ای آفتاب از بهر چیست؟

زان لب میگون به خامی کام دل نتوان گرفت

آه گرم و اشک خونین ای کباب از بهر چیست؟

در تماشا، دیده قربانیان گستاخ نیست

پیش ما حیرانیان چندین حجاب از بهر چیست؟

با رخ گلگون چرا باید به سیر باغ رفت؟

با لب میگون تمنای شراب از بهر چیست؟

چون نمی آیی به خواب عاشقان از سرکشی

ریختن چندین نمک در چشم خواب از بهر چیست؟

پیش دریا از صدف گوهر سراپا گوش شد

گفتگوی پوچ چندین ای حباب از بهر چیست؟

رشته گوهر شود موجی که واصل شد به بحر

گفتگوی پوچ چندین ای حباب از بهر چیست؟

رشته گوهر شود موجی که واصل شد به بحر

زیر تیغ یار ای جان پیچ و تاب از بهر چیست؟

در دل گل ناله بلبل ندارد گر اثر

اشک شبنم، گریه تلخ گلاب از بهر چیست؟

کرده ای گر پاک با مردم حساب خویش را

اینقدر اندیشه از روز حساب از بهر چیست؟

چون به ریو و رنگ نتوان از جوانی طرف بست

حیرتی دارم که پیران را خضاب از بهر چیست؟

در بهاران هیچ عاقل توبه از می می کند؟

صائب این اندیشه های ناصواب از بهر چیست؟