مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۹

دلاراما چنین زیبا چرایی

چنین چست و چنین رعنا چرایی

گرفتم من که جانی و جهانی

چنین جان و جهان آرا چرایی

گرفتم من که الیاسی و خضری

چو آب خضر عمرافزا چرایی

گرفتم من که دنیایی و دینی

چو دنیا مایه سودا چرایی

گرفتم گنج قارونی به خوبی

چو موسی با ید بیضا چرایی

ز رشکت دوست خون دوست ریزد

بدین حد شنگ و سرغوغا چرایی

چو نور تو گرفت از قاف تا قاف

نهان از دیده چون عنقا چرایی

ندارد هیچ حلوا طبع صهبا

تو هم حلوا و هم صهبا چرایی

ز عشق گفت تو با خود بجنگم

که پیش چون ویی گویا چرایی