صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۲

داغ است لاله زار دل دردمند ما

خواند نوا به آتش سوزان سپند ما

تا دور ازان لب شکرین همچو نی شدیم

ترجیع بند ناله بود بندبند ما

ما از شراب لعل به همت گذشته ایم

سیلاب گیر نیست زمین بلند ما

از درد و داغ عشق تهی ساخت سینه را

کفران نعمت دل نادردمند ما

از قید عشق، بلبل ما خوش نوا شود

بند زبان ما چو قلم نیست بند ما

هر چند رشته می شود از پیچ و خم گره

گردد ز پیچ و تاب رساتر کمند ما

سنگین دلی تو، ورنه ز فریاد آتشین

سوراخ می کند دل مجمرسپند ما

از زهر چشم سنگدلان امن نیستیم

چون پسته در لباس بود نوشخند ما

سالم ز آب خنجر قصاب بگذرد

گر تن به فربهی ندهد گوسفند ما

موی سفید، غفلت ما را زیاده کرد

این تازیانه شد رگ خواب سمند ما

صائب چو آفتاب جهانگیر می شود

حسنی که خوش کند دل مشکل پسند ما