صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۱

گریه بسیار بود نو به وجود آمده را

خاک زندان بود از چرخ فرود آمده را

نیست چون ماتمیان کار به جز گریه و آه

به سراپرده این چرخ کبود آمده را

حاصلی نیست به جز شستن دست از هستی

خواب، در رهگذر سیل فرود آمده را

چون برآید ز گریبان سر خجلت فردا

پیش درگاه لئیمان به سجود آمده را؟

ساحلی نیست به جز دامن صحرای عدم

خس و خاشاک به دریای وجود آمده را

نیست جز وحشت ازین عالم پرشور نصیب

جان از غیب به صحرای شهود آمده را

لازم ذات بود سرکشی و مغروری

همچو ابلیس ز آتش به وجود آمده را

نیست یک چشم زدن بیش حیاتش چو شرر

صائب از پرده برون بهر نمود آمده را