ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۴۵

در زلف تو آشوب زمن می‌بینم

بیگانه نبیند آنچه من می‌بینم

او پیچ و خم و تاب و گره می‌نگرد

من بخت سیاه خویشتن می‌بینم