مژده که آمد برون خاطر ما ز انتظار
مژدهٔ فتحالفتوح داد به ما کردگار
حق در رحمت گشود بر دل امیدوار
فتح به ما شد قرین، بخت به ما گشت یار
ناصر ملت نمود فتحی بس نامدار
هذا فتحٌ قریب، هذا نصرٌ مبین
باز به ما یار گشت نصرت دادار ما
عاقبتی نیک داد کوشش بسیار ما
زار شد آن کس که بود در پی آزار ما
عرصهٔ گیهان گرفت فر سپهدار ما
دین را پاینده کرد همت سردار ما
غیرت آن است آن، همت این است این
همت ستار اگر عرصهٔ دنیا گرفت
فر سپهدار نیز اوج ثریا گرفت
کار مساواتیان یکسره بالا گرفت
مجلسِ رفتهبهباد بارِ دگر پا گرفت
نابغهٔ روزگار دامن اعدا گرفت
فهذه النائبات حق للمشرکین
ایزد قوت فزود ملت آزاد را
وانگه تأیید کرد سپهبد راد را
تا کند از بیخ و بن ریشهٔ بیداد را
گاه فزونی رسید معدلت و داد را
قافیه از دست رفت جیش ستبداد را
ایمان شد سربلند، فبشرالمؤمنین
خائن دینخوار شد، زان یرش مردوار
عرصهٔ دربار را محنت و غم شد دچار
قهر خدائی کشید یکسره زایشان دمار
ملت آزاد کرد جنبش خویش آشکار
حامی ملت رسید با سپه بختیار
حشتمش اندر یسار، شوکتش اندر یمین
کوشش بدخواه ما یکسره شد بیاثر
خلع شد و طرد شد دشمن بیدادگر
به تخت شاهی نشست پادشه نامور
سلطان احمد که هست زینت تاج و کمر
باشد تا این پسر نه بر طریق پدر
زینت بخشد به ملک، آئین بخشد به دین
تا که جهانست کار، به کام احرار باد
شاه جوانبخت را فضل خدا یار باد
دانش دانشوران پیشرو کار باد
مجلس مشروطه را خدا نگهدار باد
تا به ابد کردگار یار سپهدار باد
به حرمت المصطفی و آله الطاهرین