والدین ار به روی فرزندان
نگشایند از فضایل در
ضرر این جنایت آخر کار
بازگردد به مادر و به پدر
قصهٔ مجرمی است بیتقصیر
کرده در وی گناه غیر اثر
صورتی چون قمر دمیده بهشب
سیرتی چون به شب گرفته قمر
شاخ نیکیش مانده بیحاصل
نخل زشتیش گشته بارآور
سالش از بیست ناگذشته هنوز
کرده دزدی ز شصت افزونتر
روزی آنجا که بود یلخی شاه
شتر و مادیان و قاطر و خر
حملهای برد و ییش کرد بسی
بختی و ناقه، اشهب و استر
راهداران شه گرفتندش
ازپس حرب و کوشش منکر
حبس کردند و از پس دو سه روز
حکم قتلش برآمد از محضر
رقم قتل از زبان قلم
برنگردد مگر به قوت زر
هست قانون نوشته بهر عوام
که همه بی کسند و بییاور
امر شد تا بهدارش آویزند
که گنه کار بود و زشتسیر
پس به کشتنگهش همی شحنه
برد و دادش ز حکم قتل خبر
مادری بیوه داشت خانهنشین
بشنید این قضیه از دختر
سر و سینهزنان به میدان تاخت
آن کجا بود دست بسته پسر
زان که در زیر دشنهٌ جلاد
بودش افتاده پارهای ز جگر
چون گریبان خود جماعت را
بردرید آن عجوزهٔ مضطر
کوچه دادند مادر او را
کوچه گردان بیپدر مادر
بیوه زن رفت و دید معرکهای
که بترسد از او هر آدم نر
پسرش بسته دست و یازیده
هیبت مرگ بردلش خنجر
خوانده قاضی ز نامهٔ عملش
دزدی اسب و اشتر و استر
چوبهٔ دار، گفت کیفر اوست
بهر آسایش گروه بشر
مادرش بانگ الامان برداشت
خاصه بعد از شنیدن کیفر
پسر آنجاکه بودگفت بلند
که بیا مادر عزیز ایدر
صبر میکن بهمرگ من چونانک
صبر کردی به مردن شوهر
مرگ تلخست و بهرتسکینش
بر لبم نه زبان چون شکر
مادر پیر چانه پیش آورد
به دهانش زبان نمود اندر
پور بدبخت نیشها بفشرد
بر زبان عجوز خاک بسر
زیر دندان زبان مادر کند
ریخت خون از دهان هر دو نفر
مادرش از هوشرفت و فرزندنش
گفت با مردم ای مهین معشر
لب به دشنام من میالایید
به حق پاک ایزد داور
پیشتر زان که شرح حال مرا
یک بهٔک بشنوید تا آخر
پدرم بود شخص نوکر باب
مهربان و به خانه نانآور
داشتم من دو سال تا او مرد
آیدم صورتش کمی بهنظر
مادرم ماند با دو طفل صغیر
من و از من بزرگتر خواهر
در همان روزها که میرفتم
خرد خردک ز خانه تا دم در
تخممرغی به خفیه دزدیدم
از فروشندهٔ کنارگذر
مادرم دید و بر رخم خندید
نه به من زد طپانچه ونهتشر
نه به من گفت کاین عمل دزدیست
شاخ دزدی فضاحت آرد بر
خندهٔ مادر و خموشی او
پسرش را ز راه برد بدر
تا به اینجا کشید کار او را
که شتر دزد گشت و غارتگر
لاجرم من زبان مادر را
قطع کردم چو اره شاخهٔ تر
زان که هست این زبان بیمعنی
قاتل من به معنی دیگر
اگر او عیب کار دزدی را
به من آمخته بود گاه صغر
کی به این کار مینهادم پای
کی به این دار می کشیدم سر