چو از گشت زمان آلمان و اتریش
به چنگ حزب نازی اندر افتاد
بپا گردید جنگی خانمانسوز
که مانندش ندارد آدمی یاد
ز ده کشور فزون در چنگ آلمان
به یک ضربت شدند از هستی آزاد
عروس دهر پاریس نکو روی
بخفت اندر بر این تازه داماد
به پیش این قضای آسمانی
به تنها انگلستان اندر استاد
ولی ملک عراق اندر میانه
ز ناگه کودتایی کرد بنیاد
«رشید عالی» از اعیان تازی
به آشوب و به شورش دست بگشاد
وزان پیمان که با انگلستان بود
گذر کرد و ندای حرب در داد
به قصد پادگان انگلستان
سپاه از هر طرف بیرون فرستاد
برای یاریش آمد ز محور
هواپیما به هفتاد و به هشتاد
بپا شد طرفه جنگی کز نهیبش
برآمد از جوان و پیر فریاد
رشید از ترک و ایران یاوری خواست
به دستآویز عهد سعدآباد
در این اثنا سپاه انگلستان
مظفر گشت در آغاز خرداد
رشید عالی از بغداد بگریخت
هزیمت را گرفته پیشی از باد
سوی خاک عجم از آب بگذشت
دل از غم، پر ز آتش، لب پر از باد
بلی بیشک هزیمت جست خواهد
چو شاگردی بجوید کین استاد
نبود این، جز یکی آشوب ناچیز
کزان آشوب جنگی بلعجب زاد
هم از این بلعجبتر نکته اینست
که تاریخش بود «آشوب بغداد»