ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

خوبرویان یار را در عین یاری می‌کشند

دوستداران را به جرم دوستداری می‌کشند

مرغ وحشی چون نمی‌افتد به دست کودکان

مرغ دست‌آموز را با زجر و خواری می‌کشند

شاهدان دیر جوش از دوستان باوفا

زود سیر آیند و ایشان را به زاری می‌کشند

دوستان خاص را مانند مرغ خانگی

در عروسی و عزا بر رسم جاری می‌کشند

سر شبانان فی‌المثل گوسالهٔ پا بسته را

در قبال جستن گاو فراری می‌کشند

تا مگر از کید بدخواهان دمی ایمن شوند

نیکخواهان را ز فرط خام کاری می‌کشند

بهر قربان بر سر راه حسودان دورو

غمگساران را به جای غمسگاری می‌کشند

چون وزیر و پیل و رخ از کار افتادند و شاه

ماند بی‌اصحاب با یک زخم کاری می‌کشند

تجربت‌ها کرده‌ایم از کار دولت‌ها «‌بهار»

گر نکشتی اختیاری‌، اضطراری می‌کشند