ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

به کشوری که در آن ذره‌ای معارف نیست

اگر که مرگ ببارد کسی مخالف نیست

بگو به مجلس شورا چرا معارف را

هنوز منزلت کم‌ترین مصارف نیست

وکیل بی‌هنر از موش مرده می‌ترسد

ولی ز مردن ابناء نوع خائف نیست

کند قبیلهٔ دیگر حقوق او پامال

هر آن قبیله که بر حق خویش واقف نیست

نشاط محفل ناهید و نغمهٔ داود

تمام یکسره جمع است حیف «‌عارف‌» نیست

«‌بهار» عاطفه از ناکسان مدار طمع

که در قلوب کسان ذره‌ای عواطف نیست