ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۷۲ - آزرم

ای برادر، تا توانی گیر با آزرم‌ خوی

مرد بی‌آزرم باشد چون زن بسیار شوی

غیرت و صدق و امانت‌، کاین سه اصل مردمیست

اصلشان ز آزرم خیزد، گیر با آزرم‌خوی

هرکه در پیش کسان آزرم خود بر خاک ریخت

غیرت و صدق و امانت خوار باشد پیش اوی

وانکه کشت عصمتش سیراب گشت از آب خلق

روی ازو برتاب‌، کاندر وی نیابی آبروی

رادی و مردی‌، صفات ثابت آمیغی‌اند

رادی از ناکس مخواه و مردی از غرزن مجوی

هرکه گردد گرد کژی‌، ای پسر گردش مگرد

هرکه پوید سوی پستی‌، یا بنی سویش مپوی

گر بمیری‌، پای خود بر خاک نامردان منه

ور بسوزی‌، دست‌خویش از آب ناپاکان مشوی

معنی صدق و وفا و شرم در آزادیست

ای ‌«‌بهار» آزاد باش و هرچه می‌خواهی بگوی