افتادهایم سخت به دام بلای گل
یارب چو ما مباد کسی مبتلای گل
گِل مشکلی شدهاست به هر معبر و طریق
گام روندگان شده مشکلگشای گل
هرگه که ابر خیمه زند در فضای شهر
بر بام هر سرای برآید لوای گل
گل دل نمیکند ز خراسان و اهل او
ای جان اهل شهر فدای وفای گل
گر صدهزار کفش بدرد به پای خلق
هرگز نمیرسند به کشف غطای گل
با خضر اگر روند به ظلمات کوچه خلق
اسکندری خورند در آن چشمههای گل
اول قدم که بوسه زندگل به پای ما
افتیم بر زمین و ببوسیم پای گل
گلها ثقیل و درهم و کوچه خراب و تنگ
آه از جفای کوچه و داد از جفای گل
گل هرچه را به پنجه درآورد ول نکرد
صد آفرین به پنجه معجزنمای گل
از گل ز بس که خاطر و دلها فسرده است
گُل نیز بعد از این ندمد از فضای گل
بر روزگار خویش کنم گریه بامداد
چون بنگرم به خندهٔ دنداننمای گل
از پشت تا به شانه و از پیش تا به ریش
هستند خلق یکسره غرق عطای گل
امروز در قلمرو طوس از بلند و پست
آن جایگه کجاست که خالی است جای گل
آید اگر جهاز زرهپوش ز انگلند
حیران شود ز لجهٔ بیمنتهای گل
گر لای و گل تمام نگردد از این بلد
اهل بلد تمام بمانند لای گل
شرم آیدم زگفتن بسیار ورنه باز
چندین هزار مسئله باشد ورای گل