ای محمدخان به دژبانی فتادی، نوش جانت
ابروی تازه را از دست دادی نوش جانت
در حضور پهلوی اردنگ خوردی، مزد شستت
هی کتک خوردی و هی بالا نهادی، نوش جانت
در سر راه خلایق از جهالت چاه کندی
عاقبت خود اندر آن چاه اوفتادی، نوش جانت
در دلت بنشست هر نیری که از شست خیانت
جانب دلهای مظلومان گشادی، نوش جانت
همچو عقرب بودی آبستن به زهرکین و لیکن
خصم جانت گشت هر طفلی که زادی، نوش جانت
سالها در پشت میز ظلم بنشستی و آخر
در بر میز مجازات ایستادی، نوش جانت
مدتی چشم و چراغ مملکت بودی و اینک
چون چراغ کور پیش تندبادی، نوش جانت
آنچه در شش سال کشتی جمله خوردی باد نوشت
آنچه در یک عمر بردی جمله دادی، نوشجانت
چون کنون پس میدهی یکسر مکافات عمل راا
آنچهبردی وآنچه خوردیوآنچه کردینوش جانت
با جهاد اکبر مظلوم در عین رفاقت
بیوفایی کردی و زین کرده شادی نوش جانت
قافیه گودال شو، زین بیوفاییها به دوران
تا ابد سیلی خور آه جهادی نوش جانت