باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۴

ای از تو همیشه کار پندار به برگ

در گوش تو هر زمان همی گوید مرگ

کای برشده بر هوا، ز گرمی چو بخار

باز آی به خاک سرد گشته چو تگرگ