باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴

با یار بگفتم به زبانی که مراست

کز آرزوی روی تو جانم برخاست

گفتا: قدمی ز آرزو زآن سو نه

کاین کار به آرزو نمی آمد راست