عرفی » رباعیها » رباعی شمارهٔ ۱۱

عرفی چه زنی طعن خرد بر من مست

مردان ننهند راز دل بر کف دست

آن نوحه که راه لب نداند، داریم

آن گریه که دل به دیده بگذارد هست