عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۴

کو می شوقی که دل مست جنون آید برون

هر نگاه از دیده با صد موج خون آید برون

ناله تا نزدیک لب صد جا شود پا مال او

جان بیمار از درون سینه چون آید برون

چون رود فرهاد با آن جذبه، شاید گر شبی

صورت شیرین ز قید بیستون آید برون