شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۲۲

هر نفس جامی به رندی می دهند

هر دمی بزمی به جائی می نهند

راز پنهان آشکارا گفته اند

جملهٔ اسرار با ما گفته اند

یک وجود و صد هزاران آینه

می نماید آن یکی هر آینه

گنج اسما در همه عالم نگر

اسم جامع بایدت آدم نگر

عارفانه قطره ای دریا ببین

قطره و دریا همه از ما ببین

عین دریا دیده ام در قطره ای

آفتابی یافتم در ذره ای

ای عجب دریا و قطره عین ماست

غیر ما خود قطره و دریا کجاست

اسم و رسم ما حجاب ما بود

صورت ما قطره و دریا بود

جامی از می پر ز می خوش نوش کن

با حریفان دست در آغوش کن

از دوئی بگذر که تا یابی یکی

آن یکی جو تا بیابی بیشکی

جام و می آئینهٔ گیتی نماست

ساقی ما مظهر لطف خداست

ساقی و جام می و رند و حریف

آن لطیفست آن لطیفست آن لطیف

نعمت الله سید است و بنده هم

باد باقی تا ابد پاینده هم