شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۹

بر تخت دلم نشسته شاهی

شاهی و چگونه شاه ماهی

قدسی ملکی ملک صفاتی

عالی قدری جهان پناهی

بر دست گرفته جام باده

مستانه نهاده کج کلاهی

جان بنده و عقل خادم از

دل تختی و عشق پادشاهی

ما راه روان کوی عشقیم

به زین نرود کسی به راهی

گوئی که ز باده توبه کردی

هرگز نکنم چنین گناهی

درخدمت سید خرابات

جاهی دارم چگونه جاهی