شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۹

در وجود او یکی است تا دانی

آن یکی بی شکی است تا دانی

جز یکی نیست پادشاه وجود

گرچه شکرلکی است تا دانی

هر سپاهی ز لشکر سلطان

شاه و خانی یکی است تا دانی

گر بیابی هزار موج حباب

عین ایشان یکی است تا دانی

عقل در بارگاه حضرت عشق

به مثل دلقکی است تا دانی

با محیطی که ما در آن غرقیم

هفت بحر اندکی است تا دانی

هر که داند که ما چه می گوئیم

یارکی زیرکی است تا دانی

نعمت الله که میرمستان است

ساقی نیککی است تا دانی

میر میران به نزد سید ما

میرک خُردکی است تا دانی