شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵۲

بستیم کمر به خدمت او

رفتیم روان به حضرت او

چیزی که تو را به او رساند

آن نیست به جز محبت او

عالم چو وجود یافت از وی

مرحوم بود به رحمت او

منعم چو به نعمت خدائی

منعم باشی به نعمت او

هر بندهٔ صادقی که بینی

جان داده برای خدمت او

او داده به ما هر آنچه داریم

داریم هزار منت او

مائیم و حضور نعمت الله

خوشوقت به یمن همت او