شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴۲

قول ما حق است از حق می شنو

نه مقید بلکه مطلق می شنو

از زبان هر چه آن دارد وجود

گوش کن سرّ انا الحق می شنو

عاشق و معشوق مشتق شد ز عشق

راز این مصدر ز مشتق می شنو

یک زمان با ما درین دریا درآ

حال بحر ما ز زورق می شنو

مجلس رندان ما با رونق است

قصهٔ مستان به رونق می شنو

ما و حق گر عقل گوید گو بگو

من نگویم قول احمق می شنو

گفتهٔ مستانهٔ سید بخوان

از همه اشیا تو صدّق می شنو