شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۰

ماییم کز جهان همه دل برگرفته‌ایم

جان داده‌ایم و دامن دلبر گرفته‌ایم

مست و خراب و عاشق و رندیم و باده‌نوش

آب حیات از لب ساغر گرفته‌ایم

چون مذهب قلندر رندی و عاشقی است

رندانه ما طریق قلندر گرفته‌ایم

صدبار خوانده‌ایم کلام خدا تمام

امروز فاتحه دگر از سر گرفته‌ایم

عشق آتشی گرفته و در جان ما زده

ما شمع‌وار از آتش او در گرفته‌ایم

بر لب گرفته‌ایم لب جام می مدام

دامان ساقی و لب کوثر گرفته‌ایم

یاران ندیم مجلس ما نعمت الله است

بنگر که ما حریف چه درخور گرفته‌ایم