شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴۲

جام می شادی رندان نوش نوش

ور توانی راز خود در پوش پوش

خوش سبوئی از برای عاشقان

می کشیدم تا سحر بر دوش دوش

۳

خم می در جوش و ساقی درحضور

از چنین خمخانه ای سر جوش جوش

عقل می گوید مخور بسیار می

عشق می گوید فراوان نوش نوش

عشق آمد عقل و هوش ما ببرد

کی بیابد این چنین بیهوش هوش

۶

ای صبا احوال ما را از کرم

گر توانی شمه ای در گوش گوش

تا مرید نعمت الله باشدش

کرده پیدا عارفی در اوش اوش