شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۴

منظور یکی ، یکی است ناظر

مظهر به مظاهر است ظاهر

جام است و شراب هر دو یک آب

نوریست به نور خویش ساتر

مستیم وخراب جام بر دست

داریم حضور و اوست حاضر

صد جان در عشق اگر ببازیم

باشیم ز بندگیش قاصر

با باطن پاک عشق بازیم

با ظاهر نازنین ظاهر

شد بر همه کائنات ناصر

منصور چو رفت بر سر دار