شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۱

نیست ما را هیچ غیری در نظر

نام غیری نزد ما دیگر مبر

گر تو می خواهی ببینی روی او

آینه بردار خود را می نگر

چیست عالم بحر بی پایان ما

صورت ما چون صدف ، معنی گهر

بر لب نائی دهد نی بوسها

لطف نائی می دهد در نی شِکر

خلوت من گوشهٔ میخانه است

می برم عمری در این خلوت به سر

گر فرو شد آفتاب سیدم

نعمت الله خوش برآمد چون قمر