شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۸

خوشتر از ساغر می همدم نیست

بهتر از عشق بتان محرم نیست

نوش کن جام می ای عمر عزیز

که حیاتی به از این یکدم نیست

۳

می خورم جام غم انجام به ذوق

شادمانم ز جهانم غم نیست

عشق می بازم و می می نوشم

دارم این هر دو و هیچم کم نیست

می مستی که مرا در جام است

در خم خسرو و جام جم نیست

۶

جام جم در نظرم هست مدام

زان سبب دیده دمی بی نم نیست

رند سرمست خوشی چون سید

جستم و در همهٔ عالم نیست