شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷

چه غم دارم چو یارم غمگسار است

حریف جام و ساقی یار غار است

بتی دارم که با من در میان است

دلارامی که دایم در کنار است

به دور چشم مست می فروشش

مرا با غیر می خوردن چه کار است

دل من بارگاه پادشاه است

تن من پرده ، جانم پرده دار است

دو لحظه در یکی صورت نباشم

ولی معنی همیشه برقرار است

یکی رو دارم و آئینه بسیار

یکی ذات و صفاتم صدهزار است

غنیمت دان حضور نعمت الله

که چون عمر عزیزت بر گذار است