شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸

بشنو معانئی که بیان ولایتست

دارم نشانئی که نشان ولایتست

آب حیات ماست به هر سو که می رود

سرچشمه اش ز بهرهٔ خوان ولایتست

ملک جهان چو باغ بهاری است تازه شد

حکمی به ما رسید که آن ولایتست

ایام غم گذشت دگر شاد و خرمیم

آمد امام وقت زمان ولایتست

بشنو به ذوق گفتهٔ مستانه گوش کن

کین قول عاشقان و زبان ولایتست

گنجینهٔ ولایت والی دل ولیست

جانم فدای اوست که جان ولایتست

از خوان نعمت الله ما نعمتی بخور

خوش نعمتی بود که ز خوان ولایتست