عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۴

باز آ که به ذوق الم آشنا شویم

با شیشهٔ و ز سنگ به هم آشنا شویم

صد بحث غم به یک درم داغ می خرم

زین ننگ با معامله کم آشنا شویم

راز محبتیم ز ما گوش و لب تهیست

حاشا که ما به لوح و قلم آشنا شویم

باید کشید خون شهیدان سبو سبو

تا اندکی به ذوق عدم آشنا شویم

گفتی به راه کعبه کنند آشنا قدم

اول رهی که ما به قدم آشنا شویم