قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹

واقفی ای پیک چون ز حال دل زار

حال دل زار گو بیار دل آزار

یار دل آزار من وفا نشناسد

وه که عجب نعمتیست یار وفادار

یار وفادار ار به چنگ من افتد

باک ندارم ز دور چرخ جفاکار

چرخ جفاکار پای‌بند غمم کرد

کیست که رحمت کند به حال گرفتار

حال گرفتار خواهی از دل من پرس

بیمار آگه بود ز حالت بیمار

حالت بیمار خاصه در مرض دل

وان مرض دل ز عشق دلبر عیار

دلبر عیار شوخ خاصه چو محمود

کافت جان‌ها بود ز طرّهٔ طرار

طرّهٔ طرار او به حیلت و افسون

بس که دل خلق برده گشته گرانبار