آوردهاند که در بلاد هند هبلار نام مَلِکی بود. شبی به هفت کرّت هفت خوابِ هایل دید که به هر یک از خواب درآمد. چون از خواب بازپسین درآمد از آن خوابها بهراسید و همه شب در غم آن مینالید و چون مارِ دمبریده و مردم ِ کژدمگَزیده میطپید. چندانکه نقاب ظلمت از جمال صبح جهانآرای بگشاد، و شاه سیارگان عروسوار در جلوهگاه مشرق پیدا آمد، برخاست و براهمه را بخواند و تمامی آنچه دیده بود با ایشان بگفت. چون نیکو بشنودند و اثر خوف و هراس در ناصیه او مشاهده کردند گفتند: سهمناک خوابی است؛ ازین هایلتر خوابی نشان ندادهاند؛ اگر اجازت فرماید ساعتی خالی بنشینیم و به کتب رجوع کنیم و به استقصای هرچه تمامتر دران تاملی کنیم، آنگه تعبیر آن به اتقان و بصیرت بگوییم و دفع آن را وجهی اندیشیم. ملک گفت: روا باشد.
از پیش او برفتند و به طرفی خالی بنشستند و با یکدیگر گفتند: در این عهد نزدیک دوازده هزار کس از ما بکشته است و امروز بر سر او وقوف یافتیم و سر رشتهای بهدست ما آمد که بدان کینه خود بتوانیم خواست. و بدانید که او به ضرورت ما را درین محرم داشت، و اگر در همه ممالک معبری یافتی هرگز این اعتماد نفرمودی و با این اضطرار اثر عداوت و دشمنایگی بیشبهت در ناصیه او دیده میآراید.
در این کار تعجیل باید کرد تا فرصت فوت نشود، «فان الفرص تمر مرالسحاب». طریق آنست که در این باب سخن هرچه درشتتر و بی محاباتر رانیم و او را چنان بترسانیم که هر اشارت که کنیم ازان نتواند گذشت، پس گوییم که آن خون که شخص تو رنگین کرد شرّ آن بدان دفع شود که طایفهای را از نزدیکان خویش بفرمایی تا به حضور ما بدان شمشیر خاصه بکشتند، و اگر تفصیل اسامی ایشان پرسد گوییم جوبر پسر. و ایراندخت مادر پسر، و بلار وزیر، و کاک دبیر، و آن پیل سپید که مرکب خاصه است، و آن دو پیل دیگر که خاطر او بدیشان نگران است، و آن اشتر بختی که در شبی اقلیمی بِبُرّد؛ جمله را به شمشیر بگذارند و شمشیر را نیز بشکنند و با ایشان در زیر خاک کنند، و خونهای ایشان در آبزنی ریزند و ملک را ساعتی دران بنشانیم، و چون بیرون آید چهار کس از ما از چهار جانب او درآییم و افسونی بخوانیم و بر وی دمیم و از آن خون بر کتف چپ او بمالیم، پس اندام او را پاک کنیم و بشوییم و چرب کنیم و ایمن و فارغ به مجلس ملک بریم. اگر برین صبر کرده آید و دل از این جماعت برداشته شود شر این خواب مدفوع گردد، و اگر این باب میسر نیست بلای عظیم را انتظار باید کرد، با زوال پادشاهی و سپری شدن زندگانی.
اگر اشارت ما را پاس دارد بدین جماعت از وی انتقامی سره بکشیم، و چون تنها ماند و ضعیف و بیآلت شد چنانکه ما را باید؛ کار او را نیز بپردازیم.