آوردهاند که در زمین هند شگالی بود روی از دنیا بگردانیده و در میان امثال خویش میبود. اما از خوردن گوشت و ریختن خون و ایذای جانوران تحرز نمودی. یاران بروی مخاصمت بر دست گرفتند و گفتند: «بدین سیرت تو راضی نیستیم و ترا درین مخطی میدانیم، چون از صحبت یکدیگر نمینماییم در عادت و سیرت هم موافقت توقع کنی، و نیز عمر در زحیر گذاشتن را فایدهای صورت نمیتوان کرد. چنانکه آید روزی به پایان میباید رسانید و نصیب خود از لذت دنیا میبرداشت. و لاتنس نصیبک من الدنیا. و به حقیقت بباید شناخت که دی را باز نتوان آورد و ثقت به دریافتن فردا مستحکم نیست.»
در نسیه آن جهان کجا بندد دل
آن را که بنقد اینجهانش تویی؟
شگال جواب داد که: «ای دوستان و برادران، از این ترهات درگذرید، و چون میدانید که دی گذشت و فردا در نمیتوان یافت؛ از امروز چیزی ذخیره کنید که توشه راه را شاید، که این دنیای فریبنده سراسر عیب است. هنر همین دارد که مزرعت آخرت است، در وی تخمی میتوان افگند که ریع آن در عقبی مهناتر میباشد. نهمت به احراز مثوبات و امضای خیرات مصروف دارید، و بر مساعدت عالم غدار تکیه مکنید، و دل در بقای ابد بندید، و از ثمره تندرستی و زندگانی و جوانی خویش بی نصیب مباشید. که لذات دنیا چون روشنایی برق و تاریکی ابر بیثبات و دوام است. در جمله، دل بر کلیه عنا وقفکردن و تن در سرای فنا سبیل داشتن از علو همت و کمال حصافت دور افتد. و عاقل از نعیم این جهانی جز نام نیکو و ذکر باقی نطلبد. زیرا که خوشی و راحت و کامرانی و نعمت آن روی به زوال و انتقال دارد.
اگر سعادت دو جهانی میخواهید این سخن در گوش گذارید و از برای طعمهی خویش که حلاوت آن تا حلق است ابطال جانوری روا مدارید و بدانچه بیایذا بدست آید قانع باشید، چه آن قدر که بقای جثه و قوام نفس بدان متعلق است هرگز فرونماند. این مواعظ را به سمع خرد استماع نمایید و از من در آنچه مردود عقل است موافقت مطلبید، که صحبت من با شما سبب وبال نیست، اما موافقت در اعمال ناستوده موجب عذاب گردد، چه دل و دست آلت گناه است، یکی مرکز فکرت ناشایست و دیگر منبع کردار ناپسندیده، و اگر موضعی را در نیکی و بدی این اثر تواند بود هرکه در مسجد کسی را بکشتی بزهکار نبودی، و آنکه در مصاف، یک تن را زنده گذارد بزهکار شدی. و من نیز در صحبت شما ام و بدل از شما گریزان.»
یاران، او را معذور داشتند و قدم او بر بساط ورع و صلاح هرچه ثابتتر شد و ذکر آن در آفاق سایر گشت و به مدت و مجاهدت در تقوی و دیانت، منزلتی یافت که مطمح هیچ همت بدان نتواند رسید.