عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۵

شراب یأس به جام و سبوی ما بگذار

شکسته رنگیِ ما را به روی ما بگذار

اگر شراب، اگر خون دل، اگر الماس

تو گوشه گیر و به کام گلوی ما بگذار

به کشتزار غم، ای اشک، صد نظر دارم

به ذوق گریه که آبی به جوی ما بگذار

ز نوحه وا نتوان داشت گریهٔ مستان را

تغافلی کن و ما را به خوی ما بگذار

مکن سراغ سراسیمه‌گان شوق را ای خضر

نه آهنین قدمی، جست و جوی ما بگذار

نهفته نذر تو ای محتسب دو جامی هست

صراحی همه بشکن، سبوی ما بگذار

به بیع‌گاه مذلّت چنین مبر عرفی

تو این معامله با آبروی ما بگذار