گلفزوش از پرتو شمع من است این انجمن
رنگ میبالید تاگردید رنگین انجمن
عارف از سیرگریبان دهر را دل میکند
میشود خلوت به حکم چشم حق بین انجمن
عالمی رفت از خود و برخاست آشوب جنون
سایهٔ بال پری کردهست سنگین انجمن
بینشان شوقی که نیرنگش برون است از حساب
با فقیران خلوت است و با سلاطین انجمن
گوشهای میخواستم زین دشت بیتابی غبار
مشورت از هرکه جستمگفت: برچین انجمن
گر خورد بر گوشت آواز سپند از مجمری
در وداع وهم دارد رقص تحسین انجمن
ناکجا با هرجنون طبعی طرف باید شدن .
لب بهم بند وتهیکن ازسخن چین انجمن
زین علایق هیچ چیزت خار دامنگیر نیست
گر تو میخیزی نمیگردد شلایین انجمن
خود گدازی مطلبی چون شمع انشا کردهایم
مصرع ما را ندارد تاب تضمین انجمن
ما حریفان جهدها داربم و تنها میرویم
ازگرو تازیست در هر خانهای زین انجمن
برخود از غوغا نمیچید اینقدر سامان ناز
یاد اگر میکرد از یاران پیشین انجمن
ظاهر و باطن چه دارد غیر هستی و عدم
آن تغافل این نگاه، آن خلوت و این انجمن
بیدل اینجا تر زبانان مایهٔ درد سرند
شمع گر خاموش گردد گوید آمین انجمن