گر به خون مشتاقان تیغ او کشد گردن
تا قیامت از سرها جای مو دمد گردن
موجها نفس دزدید تا گهر به عرض آمد
کردهام سری تعمیر از شکست صد گردن
حرص افسر آرایی سر به سنگ میکوبد
سجده مفت راحتها گرکند مدد گردن
هر چه دارد این مزرع برگ و ساز تسلیم است
تخم میدماند سر ریشه میدود گردن
انتخاب این مسلخ قطعههای همواریست
پشت و سینه تا باشد کس نمیخرد گردن
کارگاه استعداد میکند چها ایجاد
خاک جبهه میبندد شعله میکشدگردن
زاهد از چنین دستار دست عافیت بردار
خواهدت شکست آخر زیر این سبدگردن
ای وبال پیدایی هستی است و رسوایی
از تو چند بردارد بار نیک و بدگردن
راه عافیت پویی رخش خودسری پی کن
منزلت سر دار استگر شود بلدگردن
گل قیامت چیدن در شکفتگی دارد
غنچهگرد و ایمن باش خنده میزندگردن
سرکشان دم افلاس رو به نقش پا دارند
هر قدر تهیگردد شیشه خمکندگردن
خاک ما سر مویی از زمین نمیبالد
یا رب ازکجا آورد این هزار قدگردن
تیغ برکف استادهست صرصر اجل بیدل
همچو شمع در هر جا سر برآوردگردن